اینطور به نظر می رسد که روایت و درام بخش مهمی از کار شما را شکل می دهند. آیا شما بیشتر خود را طراح رقص می دانید یا یک بازیگر و کارگردان؟

افشین غفاریان: در بسیاری از سنت های نمایشی در سراسر دنیا و به خصوص در سنت نمایشی شرق، تفاوتی میان نمایش و رقص، بازیگر و رقصنده وجود ندارد. اما در فرهنگ غرب و به خصوص در دوران مدرن قضیه کاملا فرق می کند. نمایش و رقص غالبا در فرهنگ مدرن غرب از هم جدا شده اند. این دو نه تاریخ مشابه و نه مکان های مشابه و نه حتی مخاطبین یکسانی دارند. یوجینیو باربا در کتاب معروف خود با نام « هنر سری اجراکنندگان » این مهم را به خوبی شرح داده است. او در این کتاب می گوید که در بسیاری از فرهنگ ها حتی برای مورد خطاب قرار دادن بازیگران و رقصندگان از یک واژه و عبارت استفاده می شود. من اجازه می دهم مخاطبم هرآنچه دوست دارد مرا خطاب کند. من تنها یک «انجام دهنده» هستم، همین!

بسیاری چنین می گویند که رقص زبانی جهانی است که فهمی بینافرهنگی خلق می کند. آیا خود شما چنین تجربه ای را خصوصا پس از مهاجرت به فرانسه لمس کرده اید؟

افشین غفاریان: بله، رقص هم مانند هر شکل هنری دیگر می تواند زبانی جهانی داشته باشد. اما گاهی در واقعیت دنیای امروز مشاهده می کنیم که بسیار با این زبان جهانی فاصله داریم. اغلب اوقات هنگامی که از این فهم بینافرهنگی سخن می گوییم متوجه می شویم که بعضی هنرمندان با هنرشان واقعا کمکی به این فهم از فرهنگ های دیگر نمی کنند و یا با کارشان در گسترش نگاه ها بر تجربه های دیگران در جهان سهیم نمی شوند بلکه کار و هنرشان تنها عملکردی ارضا کننده از تمایلات و تصورات غرب از یک فرهنگ اگزوتیک و غریبه را دارد، به نوعی تایید ذهنیت های باسمه ای از یک سرزمینی دور است. به این ترتیب یک هندی همیشه باید آن چیزی را نمایش دهد که غرب از او به عنوان یک هندی انتظار دارد و یا یک ایرانی باید همیشه نمایش دهنده ی یک سرزمین آریایی پارس فانتزی باشد. و اگر هنرمندی به چنین انتظارات ناگفته ای پاسخ ندهد، وی از بازار رسمی و نامرئی کنار گذاشته می شود به این دلیل که فاقد ویژگی های منحصر به فرد است. البته این موضوع بیشتر مربوط به کار هنرمندان متولد شده و یا مهاجری است که از کشورهایی که ما آنها را «کشور های شرقی» می نامیم به کشورهایی می آیند که ما آنها را «غربی» نامگذاری کرده ایم. از این موضوع که بگذریم، مسئله ی « طبقه بندی » پیش می آید که در فرهنگ غرب به گمانم بسیار برجسته است و یا دستکم آنچنان که شاهد آن هستم در فرهنگ فرانسه بسیار مشهود است. بر اساس قوانینی نانوشته فهم ما از یک بیان هنری در قالبی از پیش تعریف شده محدود می گردد. برای نمونه در مورد رقص و تئاتر که پیشتر در مورد آن سخن گفتم، در فرانسه این دو در دو مقوله ی متفاوت از هم طبقه بندی شده اند. یک هنرمند غالبا می بایست خود و کار هنری خود را در یک قالب تعریف کند، قالبی که پیشتر از نظر فکری تعریف شده و ساده گردیده است. اگر نه کار شما به عنوان کاری آلترناتیو و حاشیه ای و یا به زبان دیگر «غیر جدی» به حساب می آید. من امروز در فرانسه هم هنوز از کارم به عنوان یک نوع رقص دفاع می کنم چراکه در نگاه بسیاری آنچه که ما در گروه «رفورمانس» انجام می دهیم رقص محسوب نمی گردد و در مقوله ی رقص به رسمیت شناحته نمی شود چراکه نه منطبق بر شاکله ی معمول و طبقه بندی شده ی رقص است و نه تئاتر!

آیا شما به رقص به عنوان یک وسیله برای ابراز عقاید سیاسی باور دارید؟

افشین غفاریان: بستگی به این دارد که سیاسی را چگونه تعریف می کنیم. سیاسی به معنی احزاب سیاسی، نه، اما سیاسی به معنای خود زندگی، آری. من وابسته به آن دسته از خارج نشینان که خود را « اُپوزیسیون » می نامند نیستم، به هیچ بخش سبز و سفید و قرمزی هم متصل نیستم. آنچه که من انجام می دهم نباید مورد بهره برداری گروه های سیاسی برای مخالفت با حکومتی قرار گیرد، در این مورد خاص برای عناد ورزیدن با «جمهوری اسلامی» که مطمئنا سیستمی  مبرا از هرگونه عیب و نقصی نیست ولی من همچون یک شهروند ایرانی  آن را به عنوان تمامیت سیاسی و مشروع کشورم به رسمیت می شناسم. من خود را در کنار هر جنبش دموکراتیک مسالمت آمیز و بدور از هرگونه خشونت در تمام دنیا و از جمله در ایران می بینم. در زمینه ای گسترده تر و با نگاهی عمیق تر هنگامی که شما تلاش می کنید طبقه بندی ها و پیش فرض ها را در هر جامعه ای از بین ببرید و دوباره با نگاهی نو آنها را بسازید، شما دانسته یا ندانسته در حال انجام کنشی سیاسی هستید. به معنای زندگی، همه چیز سیاسی است از نوع صحبت کردن گرفته تا نوع رفتار کردن، لباس پوشیدن، نوع مصرف کردن و غیره… همه ی این ها سیاسی است فرقی نمی کند درکجای دنیا زندگی کنیم.

آنچه که من انجام می دهم نباید مورد بهره برداری گروه های سیاسی برای مخالفت با حکومتی قرار گیرد، در این مورد خاص برای عناد ورزیدن با «جمهوری اسلامی» که مطمئنا سیستمی  مبرا از هرگونه عیب و نقصی نیست ولی من همچون یک شهروند ایرانی  آن را به عنوان تمامیت سیاسی و مشروع کشورم به رسمیت می شناسم.

آیا نوع رقص خودتان را متفاوت از دیگران می بینید؟ آیا فکر می کنید که سال هایی که برای هنرتان مبارزه کرده اید و خود را با تمام مشکلات تعلیم داده اید، شما را متفاوت از دیگران ساخته است؟

افشین غفاریان: باید دوباره به این نکته تاکید کنم که من هنوز هم برای هنرم مبارزه می کنم حتی در فرانسه، هرچند که زمینه ی کاری ام کمی متفاوت از ایران است. تجربه ی من نباید به یک محدوده ی جغرافیایی تقلیل پیدا کند. من در فرانسه آنچه در ایران آغاز کرده بودم را ادامه می دهم و حتی هنگامی که در ایران هم کار می کردم تجربه ی من کاملا جداافتاده از تجربه های دیگران در دنیا نبوده است. به یاد دارم که هنگامی که دانشجوی رشته ی نمایش در دانشگاه آزاد هنر و معماری تهران بودم، من و دوستانم بسیار علاقه مند و تحت تاثیر هنرمندانی چون گروتفسکی در لهستان، آرتو در فرانسه، ژولیان بک در ایالات متحده ی آمریکا، باربا در دانمارک و تاداشی سوزوکی در ژاپن بودیم… همه ی این ها را به این خاطر یادآوری می کنم که به شما بگویم تجربه ی ما در ایران نیز در پیوند با تجربه های دیگران در سراسر دنیا بود هر چند این هنرمندان هم در دوره ی خود و در جامعه ی خود حاشیه ای بوده اند و جز «طبقه بندی اصلی» هنر زمان خود نبوده اند.

می خواهیم در مورد کار ها ی حال حاضرتان بیشتر بدانیم. در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟

افشین غفاریان: نمایش تازه ی خود را با نام « تنهایی پر هیاهو » که برگرفته از رمانی از « بهومیل هرابال» است را به روی صحنه آورده ام. همچنین کتابی را نیز با نام « کافه رفورمانس‌ » به همراه دوست جامعه شناسم « باتیست پیزینات » در فرانسه به چاپ رسانده ام. و اخیرا هم مقاله ای برای یک مجله فرانسوی در مورد کار و زندگی ام نوشته ام که تحت عنوان «رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست» در همین مجله ی رفورمانسر ترجمه شده است.

چقدر در تولید فیلم « رقصنده ی بیابان » دست داشته اید؟ چه چیزی مهمترین چالش در تولید این فیلم بوده است؟

افشین غفاریان: این دقیقا مورد بعدی است که این روزها مرا به خود مشغول کرده است و باید اعتراف کنم که انرژی زیادی از من می برد. لازم است که یک بار دیگر این مسئله را روشن کنم که هرچند این فیلم الهام گرفته شده از یک داستان واقعی است که به طور بدیهی بخشی از زندگی من را شامل می شود اما زندگی من و داستان واقعی زندگی امروز من براساس این فیلم نیست. نمی توان همه ی زندگی و تجربه ی من را در این فیلم خلاصه کرد و به فیلمنامه ی این فیلم ( که نوشته ی من نیست و کس دیگری آن را نوشته است) تقلیل داد.

زندگی من و داستان واقعی زندگی امروز من براساس این فیلم نیست.

این فیلم مستندی درباره ی زندگی من نیست بلکه فیلمی تخیلی است که در بخش هایی از آن از یک داستان واقعی الهام گرفته شده است. و مانند دیگر فیلم ها از این دست در آن صحنه های تخیلی برای تاثیراتی دراماتیک وجود دارد. این فیلم همانند دیگر اثرهای نمایشی بر اساس ساختار دراماتیک خود، تنش ها و کنش های دراماتیک خلق می کند که منتج به تاثیراتی دراماتیک می گردند اما این «رویکرد دراماتیک » الزاما تمام واقعیت زندگی و تجربه ی من را نشان نمی دهد همانطور که تمام واقعیت ایران را نیز نشان نمی دهد و  متاسفانه گاهی حتی به سیاه نمایی از ایران کشیده شده است و به برخی کلیشه ها درباره ی ایران دامن می زند. تجربه های زنده هیچ ربطی به این جنبه های دراماتیک ندارند. تجربه ها در هر جای دنیا بسیار پیچیده تر و در نتیجه پویا تر از آن چیزهایی است که ما در فیلم ها و یا رسانه ها نظاره می کنیم.  واقعیت ها ی ایران نیز مانند هر کشور دیگر در دنیا به مراتب بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که فکر می کنیم و یا در رسانه ها می بینیم. در مورد رقص در ایران هم همینطور است، واقعیت رقص در ایران به این اندازه که در فیلم «رقصنده ی بیابان» دراماتیک نشان داده شده است، دراماتیک نیست.

یکسالی هست که من عنوان پناهندگی ام را به دولت فرانسه پس داده ام ولی در فرانسه اقامت دارم و به عنوان یک هنرمند مشغول کار با همکارانم هستم. همین چند وقت پیش هم پس از ۵ سال دوری از وطن به ایران بازگشتم و و با خانواده ام دیداری تازه کردم. هر چند برای افتتاح فیلم به آمریکا دعوت شده بودم اما سفر به مشهد را ترجیح دادم، راستش را بخواهید این روز ها  من یک کنج دیوار حرم امام رضا را به صدتا فرش قرمز ترجیح می دهم !

از همه ی این ها گذشته باید این نکته را هم ذکر کنم که تصمیم ساخته شدن این فیلم مربوط به ۵ سال پیش است و امروز به نظرم موافقت با چنین پیشنهادی برای سهیم شدن بخشی از تجربه هایم در قالب یک فیلم و  اجازه ی استفاده از نامم در آن، انتحابی ساده لوحانه، خودخواهانه و اشتباه بوده است ولی به هر حال امروز جزئی از زندگی من شده است و نزد خودم مسئولیت این اشتباه را بر عهده می گیرم ولی قرار نیست که این فیلم مرا و زندگی مرا به هر جایی که می خواهد بکشد و من محکوم به تطبیق زندگی و اندیشه ام بر اساس این فیلم شوم. میزان، حال امروز من است. یکسالی هست که من عنوان پناهندگی ام را به دولت فرانسه پس داده ام ولی در فرانسه اقامت دارم و به عنوان یک هنرمند مشغول کار با همکارانم هستم. همین چند وقت پیش هم پس از ۵ سال دوری از وطن به ایران بازگشتم و با خانواده ام دیداری تازه کردم. هر چند برای افتتاح فیلم به آمریکا دعوت شده بودم اما سفر به مشهد را ترجیح دادم، راستش را بخواهید این روز ها  من یک کنج دیوار حرم امام رضا را به صدتا فرش قرمز ترجیح می دهم !

به همین خاطر است که امروز می گویم، رقص در ایران ممنوع نیست، چراکه امروز فکر می کنم می توان راه حلی برای این مسئله ی جنجالی و معضل ساز مقوله ی رقص در چارچوب قوانین جاری کشور پیدا کرد. به همین خاطر است که در تلاشم گفتمانی تازه درباره ی رقص معرفی کنم تا از این طریق به فهم تازه ای از هنر رقص معاصر در جامعه ی ایران دست یابیم. به نظر من قوانین ایران می تواند برای معرفی و تبیین رقص به عنوان یک شکل هنری مانند دیگر اشکال هنری، دقیق تر و مشخص تر شوند…

در اینجا می خواهم این موضوع را به روشنی بیان کنم که من امروز خوانش تازه ای از داستان زندگی خود دارم، من نه مانند ۵ سال پیش فکر می کنم و نه دنیا را مانند سن ۲۲ سالگی ام و هنگام خروج از ایران می بینیم، این به این معنی نیست که من به یکباره کاملا تغییر کرده ام و از این به بعد همه ی مشکلات ایران را نادیده می گیرم و از آنها چشم می بندم نه، بلکه تنها داستان زندگی ام را با نگاهی تازه و در مسیری متفاوت مورد بررسی قرار می دهم. من ۵ سال را به مطالعه و شکل دادن دانسته هایم پرداخته ام، بیشتر شناختن مشکلات دنیا و مشکلاتی که در ایران وجود دارد. این فرایند ۵ ساله (که بیشتر اوقات از طرف رسانه ها مورد غفلت قرار می گیرد) مرا قادر ساخت که نگاهم را به دنیا و از جمله به کشور خودم ایران وسیع تر و عمیق تر سازم. مطمئنا اگر شما همین سوالات را ۵ سال پیش از من می پرسیدید من بر اساس دانش آن زمان به شما پاسخ های متفاوتی از پاسخ های حاضر می دادم. در مورد رقص هم همینطور است. شاید برای شما و دیگران کمی گیج کننده باشد هنگامی که من از «عدم ممنوعیت رقص در ایران» حرف می زنم، هرچند ۵ سال پیش از ممنوعیت آن حرف می زدم. امروز هرچه من بیشتر این مسئله را مورد پژوهش قرار می دهم بیشتر با ابعاد پیچیده و پنهان این مسئله روبرو می شوم، به همین خاطر است که امروز می گویم، رقص در ایران ممنوع نیست، چراکه امروز فکر می کنم می توان راه حلی برای این مسئله ی جنجالی و معضل ساز مقوله ی رقص در چارچوب قوانین جاری کشور پیدا کرد. به همین خاطر است که در تلاشم گفتمانی تازه درباره ی رقص معرفی کنم تا از این طریق به فهم تازه ای از هنر رقص معاصر در جامعه ی ایران دست یابیم. به نظر من قوانین ایران می تواند برای معرفی و تبیین رقص به عنوان یک شکل هنری مانند دیگر اشکال هنری، دقیق تر و مشخص تر شوند… و هنگاهی که رقص تبدیل به یک «مقوله ی هنری» شد و شروع به خشک شدن در  چارچوب یک «طبقه بندی» خاص کرد، من اولین کسی خواهم بود که آن را به باد انتقاد می گیرد، همانطور که در فرانسه آن را نقد می کنم. این «رویکرد منتقدانه » در نگاه ما می تواند ما را به فردایی بهتر در دنیا امیدوار سازد و من در عین حال با این رویکرد انتقادی در تلاشم فهمی بهتر از پیچیدگی های واقعیت ایران در غرب و در نزد اروپاییان به دست دهم و در رسانیدن این دو به فهمی مشترک به نوبه ی خود سهیم شوم…